سینمای "عماّر"؛ هرچه "سینما" تر، هرچه "عمار"تر - قسمت دوم - ( هنرو هنرمند، از سیرت تا صورت )
سومین جشنواره سینمایی عمار _ یادمان حماسه مقدس ۹ دی _ نشست ( چهارسطح "سینمای دینی" ) _ دیماه ۱۳۹۲
بسمالله الرحمن الرحیم
ما در حوزهی هنر و فرهنگ و از جمله سینما در این صفبندیهای مکتبی و انقلابی سه تفکر داریم. یک جریانی است که اساساً خط قرمز ندارد. یعنی اصول ندارد. هیچ نوع خط قرمزی ندارد. اصولی نیست. همیشه میخواهند خط قرمز را نارنجی بکند و بعد صورتی و بعد سفید بکند تا محو بشود. تا بعد وقتی میگویند چه چیزی عدل است و چه چیزی ظلم است بگوید مهم نیست، فرقی نمیکند. از این زاویه نگاه کنی عدل است و از آن زاویه نگاه کنی ظلم است. از این زاویه حق است و از آن زاویه باطل است. از این زاویه پیامبر(ص) درست میگوید و از آن زاویه ابوجهل درست میگوید. شما میدانید که اسم این ابوجهل «ابوالحکم» بود. یعنی اسم او ابوجهل نبود. این اسمی بود که مسلمانها روی او گذاشتند. ابوالحکم به معنی پدر روشنفکری است. پدر حکمت است. این مغز متفکر جاهلیت بود. مسلمانها گفتند جنابعالی ابوجهل تشریف دارید. شما پدر جهل و حماقت هستی و پدر حکمت نیستی. پس اینجا پیامبر(ص) با کسی تعارف نکرد. اما در روش پیش بردن حق ظرفیتها را دید و طبقهبندی کرد و مدارا کرد. اما در اصول نه. همیشه کسانی بودهاند و هستند، کوشیدهاند و میکوشند که در عرصهی هنر حق و باطل را نسبی و شخصی کنند. تفاوت عزت و ذلت را اعتباری و غیر حقیقی جلوه بدهند. خودی و غیر خودی نه به مفهوم قبیلهای که منافع و وابستگی به من داشته باشد، خودی و غیر خودی به لحاظ معیارها که چه کسی در جبههی حق است و چه کسی در جبههی باطل است، چه کسی از چه چیزی دفاع میکند؟ اینجا به این مفهوم و نه به لحاظ قبیلهای میخواهد به اسم برابریطلبی و صلحدوستی و وحدت اجتماعی عملاً مرزهای حق و باطل را بردارد. این که بگوییم هنرمند ارزشی و غیر ارزشی ندارد یعنی چه؟ یکی این را برای من معنی کند. من معنی این جمله را نمیفهمم. یعنی هنر ارزشی و هنر ضد ارزش وجود ندارد و دروغ است؟ یعنی سینمایی که مثلاً مروج شرک و خرافه است با سینمایی که مروج توحید است با هم مساوی هستند؟ یک سینما فساد اخلاقی و جنسی و سکس را ترویج میکند، یک سینما حیا و عفت اخلاقی را ترویج میکند. میگویند هنرمندها ارزشی و غیر ارزشی ندارند و همه مثل هم هستند. یعنی چه؟ یعنی گناه و ثواب مساوی است؟ یعنی عدل همان ظلم است؟ یعنی توحید و شرک یکی است؟ یا میخواهی هنرمند مشرک و موحد نداریم؟ یا باید بگویی شرک و توحید مساوی است یا باید بگویی هنر تقسیم به مشرکانه و توحید نمیشود و یا باید بگویی مشرک و موحد یکی هستند. کدام یک از اینها را میگویی؟ هیچ کدام. یک چیزی میگوییم که کف بزنند. اینها دغدغهی حقیقت نیست. اینها دغدغهی ریاست است. دغدغهی قدرت و ثروت است و دغدغهی حقیقت نیست. انبیا دغدغهی حقیقت را دارند که آمدند وسط جامعه پرچمی زدند و گفتند از اینجا به آن طرف این مفاهیم کفر است و اینها توحید است. اینها ظلم است و اینها عدل است. اینها باطل است و اینها حق است. هنر به ارزشی و ضد ارزشی تقسیم نمیشود. بنابراین ما هنرمند ارزشی و غیر ارزشی هم نداریم. این یعنی چه؟ این حرف یا بیمبنا زده میشود یا اگر مبنایی دارد مبنای آن این است که حق و باطل مساوی است، توحید و کفر مساوی است و فرق نمیکند که شما در جبههی پیامبر(ص) هستی یا در جبههی ابوجهل هستی. همان موقع هنرمندها دو دسته بودند. شاعرانی مثل «حسان بن ثابت» داشتیم که در جبههی پیامبر(ص) و در دفاع از توحید و عدالت شعر میگفتند. شاعرانی هم در جبههی ابوجهل و ابوسفیان داشتیم که علیه توحید و علیه عدالت شعر میگفتند. آیا این دو دسته شاعر و هنرمند بودهاند یا نبودهاند؟ آیا اینها با هم مساوی هستند؟ آیا پیامبر(ص) گفته شاعر ارزشی و غیر ارزشی ندارد؟ گفته همه شعر بگویید که همه هنرمند هستید؟ گفته به همهی شما تبریک میگویم؟ اینها کاسبی است. پیامبر(ص) فرمود خدای متعال آیه نازل کرد و فرمود شعرا و هنرمندان دو دسته هستند. یک عده در خط ذلالت هستند، یک عدهای از اینها استثنا میشوند. «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات...»، فرمود یک دسته از شعرا هستند که هنرمند و شاعر هستند اما به دنبال ترویج حق هستند. به دنبال عدل هستند. به دنبال توحید هستند. به دنبال دفاع از مظلوم هستند. شعر عدالتخواه است. شعر «دعبل» و شاعران انقلابی که در دفاع از حقیقت شعر میگفتند با شعر شاعرهای درباری حکومتی نوکر دولت که برای خلفا و حاکمان شعر میگفتند مساوی است؟ سینمای فیلم فارسی زمان شاه با سینمای انقلابی و مکتبی مساوی است؟ میگویند هنرمند ارزشی و غیر ارزشی ندارد. ما سر کار باشیم تا شما را سر کار بگذاریم. ارزش و ضد ارزش نداریم و همه چیز مساوی است. این خط درست در برابر خط انقلاب و خط امام و خط انبیا است. این حرف برای این مکتب نیست. اما اگر گفتیم آدمها را بیخود تقسیم نکنیم و تهمت نزنیم و مارک نزنیم و برخورد کلیشهای نکنیم و حذفی برخورد نکنیم و جذب حداکثر و دفع حداقل داشته باشیم، درست است. به این معنا درست است. آقا شاعری بوده که شرابخوار و فاسدالاخلاق بوده است ولی شعر انقلابی و مکتبی گفته و امام(ع) برای او هدیه و جایزه فرستاده است. این یعنی چه؟ یعنی به مسائل واقعبینانه نگاه کردند. بعد امام(ع) به او گفتهاند که میدانم شراب میخوری، ولی میشود نخوری؟ چون شعرهای تو خیلی شعرهای اسلامی و انسانی است. شعر تو مکتبی و انقلابی است. چه فیلم زیبایی ساختهای. با این که تو مسلمان هم نیستی و ایرانی هم نیستی و آن طرف دنیا یک فیلم ساختهای این فیلم تو ده خصلت بسیار عالی و اسلامی دارد. ما از اهل بیت(ع) و امام صادق(ع) و امام رضا(ع) داریم که به هنرمندی که تقوا نداشته، تقوای اخلاقی نداشته ولی شعری در مسیر تقوا گفته، بدون تأیید فساد شخصی او، شعر و هنر او را صد درصد تأیید کردهاند و برای او صله و هدیه فرستادهاند. گفتند فلانی به جلسه بیاید و آمده است. فرمودهاند میتوانی آن شعر را یک بار دیگر جلوی همه بخوانی؟ او میخواند و خود امام(ع) چند بیت هم به آن اضافه میکنند و میگویند این شعر را به بچههای خود یاد بدهید. پس این مقدار هست. بله، اگر کسی بگوید باند ما خوب هستند و باند شما بد هستند، این باندی نگاه کردن در عرصهی هنرمندان بسیار غلط است. بعد هم با این رفت و برگشتها شما اینقدر آدم حزباللهی و حزباللهینما داشتهاید که الان نماز نمیخواند. اول آمده فیلم شفای یک نفر در حرم امام رضا(ع) را نوشته و بعد برای فلسفهی سکس و به نفع بهاییت فیلم مینویسد. از آن طرف آدمهایی داشتهاید که قبل از انقلاب تمام عمرش در هنر توأم با فساد اخلاقی گذشته ولی در این سالهای آخر عمر بزرگترین خدمات را به اخلاق و هنر انقلاب و جامعهی دینی کرده است. هر دوی اینها را دارید. اینقدر از این رفت و برگشتها هست. با آدمها نباید کلیشه ساخت. اما نمیتوانیم بگوییم ما هنر ارزشی و هنر غیر ارزشی نداریم. اینها غلط است. به لحاظ قانونگرایی و حقوق اجتماعی و مدنی خودی و غیر خودی نداریم. همه خودی و محترم هستند تا وقتی قانون یک جامعهای نقض بشود. اما به لحاظ عقیدتی، اخلاقی و رفتار خداوند بشریت را تقسیم کرده است. تقسیم ارزشی کرده است. خدا گفته بشر مؤمن یا کافر است. میگوید یک عده صالح هستند و یک عده فاسد هستند. میگویند اینطور نگاه نکنید، بشریت را تقسیم نکنید، دو دسته نکنید، به جان هم نیندازید، صلح کل باشید. اول برو به خدا بگو. خدا بشریت را به ارزشی و غیر ارزشی تقسیم میکند. حالا چطور هنر و هنرمند به ارزشی و غیر ارزشی تقسیم نمیشود؟ اینجا مسئلهی حب فی الله و بغض فی الله یعنی دوستی و دشمنی برای خدا، حق و عدالت مطرح میشود. یکی از عرصههای تولی و تبری همین عرصهی هنر و فرهنگ منتها به روش درست است. انقلاب تولی و تبری اجتماعی در سطح ملی و در سطح جهانی بود و دنیا را دو صف کرد. حضرت امیر(ع) فرمودند ما در زمان پیامبر(ص) وقتی بحث حق و پرچم حق بالا رفت حتی با نزدیکترین خویشان خود، با برادران خود، عموهای خود، دوستان سابق خود در افتادیم. چون گفتیم از این به بعد تقسیم ما بر اساس خون و نژاد و قبیله نیست. از این به بعد مرز ما و شما حق و باطل است. از این به بعد ما دو امت هستیم. این که میگویند آدمها و اقشار را به دو گروه حق و باطل تقسیم نکنید همان حرفی بود که معاویه و اینها هم میزدند. اینها میگفتند علی و حسن و حسین آمدند و مسلمانها را دو تکه کردند و الا همهی شما مثل بچهی آدم زیر سایهی ما بنشینید و زندگی بکنید. شما دو تکه کردید. بنابراین باید به این مسئله دقت بکنید. عدل و ظلم، معروف و منکر، ایمان و کفر، مقیاسهای الهی برای تقسیم به خودی و غیر خودی، ارزشی و غیر ارزشی، مکتبی و غیر مکتبی است و انقلاب اسلامی وظایف و اهداف مادی داشته و دارد و ماده را از معنا تفکیک نکرده و نمیکند اما یک انقلاب مادی نبود. اصلاً شروع انقلاب یک شروع فرهنگی بود. همین 19 دی 56 که الان در سالگرد آن هستیم شروع انقلاب بود. شروع انقلاب برای چه بود؟ برای نان و بنزین و نفت و آسفالت نبود. اتفاقاً یک کار فرهنگی بود. در یک مقاله به امام توهین کردند. انقلاب شروع شد. اولین شهید آن هم یک طلبه در قم بود. همین پسر آقای خزعلی بود. اولین شهید طلبه در قم برای عکسالعمل به یک کار ظاهراً فرهنگی بود. چون او مقاله نوشته بود و کار فرهنگی و هنری کرده بود. فرهنگ که ارزشی و غیر ارزشی ندارد. فرهنگ است. اگر فرهنگ است وقتی فتح مکه شد که بعضیها گفتند «الیوم یوم الملحمه...»، امروز روز انتقام است پیامبر(ص) فرمود نه، «الیوم یوم المرحمه...»، امروز روز رحمت و بخشش است. همهی شما را عفو کردم. ولی سه، چهار نفر را استثنا کرده است. میدانید آنها چه کسانی بودند؟ هر سه، چهار نفر شاعران و هنرمندانی بودند که علیه زنان مسلمان شعرهای ناموسی میگفتند. یعنی یک زنی که از مکه مسلمان میشد و به مدینه میرفت و جزو امت پیامبر(ص) میشد. در مورد او با اسم شعر عاشقانهی شهوی مینوشتند و میگفتند فلانی ما که با هم بودیم، چشم و ابروی تو که فلان است، تو یادت رفته که با هم آنجا بودیم؟ حالا زنی که مسلمان شده و به صف پیامبر(ص) رفته است. با اسم در مورد او و توصیف بدن و چهرهی آن زن شعر میگفتند. پیامبر(ص) بعد از فتح مکه فرمود همه را بخشیدم اما این چند نفر را نمیبخشم. فرمود هر جا که آنها را پیدا کردید، حتی اگر به پردههای کعبه آویزان شدند باید مجازات بشوند. حالا یک کسی بگوید بالاخره شعر و هنر این مسائل را دارد و این مسائل هنری و روشنفکری است و این مسائل که دیگر حق و باطل برنمیدارد؟ شاعر، شاعر است و هنرمند، هنرمند است. شاعر جفنگ داریم، شاعر ملنگ داریم. هنرمندی داریم که تمام اثر آن در جهت توجیه ظلم و بیعدالتی و فساد است. یک عالم فیلمهای قوی در دفاع از نژادپرستی ساخته شده است. مگر نیست؟ مگر ما سینمای نژادپرست نداریم؟ حالا بگویند هنرمند است، سینماگر است، ما ارزش و ضد ارزشی نداریم. یعنی چه که نداری؟ سینمایی که تبعیض نژادی را تقویت میکند، سینمای فاشیستی ارزش و ضد ارزش ندارد؟ سینمایی که در ترویج همجنسگرایی و همجنسبازی هست، قهرمانان آن همجنسباز هستند، ضد ارزشی نیست؟ سینمایی که به ملتها تحمیل میکند که شما نباید علیه ظلم قیام بکنید و ظلمی وجود ندارد، غیر ارزشی نیست؟ این هنر، هنر ضد ارزشی نیست؟ یک خط هم داریم که خط عصبیت و تحجر است. در عرصهی هنر و سینما و فرهنگ است. این از سنخ تنگنظری و خودمحوری است. اسم آن را خدامحوری و دینمحوری میگذاریم ولی خودمحوری است. چون بعضی از ما خیال میکنیم اسلام، مذهب و اخلاق یعنی بنده و هر کس که سلیقهی من را ندارد مکتبی نیست و منحرف و فاسد است. حتی اگر سلیقهی من را ندارد. اینطور آدمها را هم داریم. یک خطکش برمیدارد و در عرصهی سینما و هنر و شعر و ادبیات و سیاست نگاه میکند و محور این خطکش و پرگار شخص خودش است. آن نقطهی ثابت پرگار را وسط میگذارد و دور خودش یک خطی میکشد. هر کسی رو به اوست مکتبی و اسلامی و انقلابی و حزباللهی و هنرمند و آدم خوبی است. هر کسی که نیست ولو از تو باسوادتر باشد، ولو از تو هنرمندتر باشد ولی چون سلیقهی جنابعالی را ندارد منحرف است. آنها ذاتاً خبیث و منحرف هستند و یک وقتی دست آنها رو میشود. دیدهاید که بعضیها هستند تا یک کسی پیدا میشود و یک کاری میکند زود منتظر هستند تا ببینند چه زمانی سقوط میکند. من اینها را دیدهام. میگویند بالاخره گند او هم یک وقتی در میآید. حالا بنشینیم و ببینیم که انشاالله گند او هم در بیاید. چرا تو منتظر هستی که گند او در بیاید؟ چرا کمک نمیکنی که اگر اشکالی دارد برطرف بشود؟ چرا خدماتی که کرده را نمیبینی؟ چهار فیلم ساخته و این همه خدمت کرده است. حالا دو فیلم هم ساخته و یک اشتباهی داشته است. چرا کل آن چهار فیلم را فدای این یک فیلم میکنی؟ چرا امر به معروف و نهی از منکر نمیکنی؟ چرا نصیحت نمیکنی؟ چرا خیرخواهی نمیکنی؟ چرا حمایت نمیکنی؟ همه منتظر هستند به همدیگر پشت پیامبر(ص) بزنند تا دیگری بیفتد. خیال میکند سقوط او پیشرفت این است. حسادت در عرصهی هنرمندی و روشنفکری و دانشگاهی و حوزوی خیلی شدید است. در روایت هم داریم یکی از رذائلی که بیشتر مخصوص علما و روشنفکران است همین حسادت است. نمیخواهی کار کس دیگری بگیرد و فیلم او خوب از آب در بیاید. این هم غلط است. این تفکری که غیرت و تقید و ایمان را با تعصب و تحجر و تکبر نظری اشتباه میگیرد، عصبیت فرهنگی و عصبیت هنری است. اجازهی نقد نمیدهد، اجازهی سوال نمیدهد، استدلال نمیکند و میخواهد همه را ساکت کند تا تکگویی کند و به همه چیز و همه کس هم بدبین است و خودش مرکز عالم است. این هم خاف است. این هم غلط است. خود این یک خصلت صد درصد غیر اسلامی است که ما به آن آلوده هستیم. منتظر هستیم یک نفر سقوط کند. فلانی چهار فیلم خوب ساخت، دو کتاب خوب نوشت، حالا انشاالله منتظر هستیم ببینیم این هم به کجا وصل است. آرزوی سقوط دیگران را کردن، غلط است. دیدهاید که در ایران اینطور است که تا کسی نمرده از او تجلیل نمیکنند. باید بمیری تا بعد از تو تجلیل کنند چون دیگر خطری نداری. ده نفر آدم زنده که چهار فیلم خوب ساختهاند را تجلیل کن و بگو تا اینجا کارهایی که کردهای بسیار کارهای با ارزشی است. ما آیندهی تو را نمیدانیم و مسئول آن خودت هستی اما تا اینجا احسنت. دو نقطه ضعف داری که از آن انتقاد میکنیم و 6 خدمت هم کردهای و به خاطر آن آفرین و احسنت و به تو تبریک میگوییم. بعد از این هم مواظب خودت باشد. میگویند نه، ممکن است در آینده و بعداً یک کاری بکند. مثل اینهایی که میگویند اگر از آنها تعریف کنیم پررو میشوند. این هم دارند. نباید پررو بشوند. همین کارها را کردهاید که تا یک کسی میخواهد چهره بشود، دشمن او را برمیدارد و تبدیل به چهره میکند. آن هم وقتی چهره میکنند که طرف وا بدهد. و الا تا در مسیر حق رمان بنویسد و فیلم بسازد و کار بکند، فیلم مستند و فیلم داستانی بسازد، نقاشی خوب، گرافیک خوب، انیمیشن خوب بسازد او را تحویل نمیگیرند. میگویی آقا او را تشویق کنید. میگوید از کجا معلوم که بعداً چه میشود؟ در ضمن پررو هم میشوند. بشود. از تو که پرروتر نمیشود که هیچ کار نکردهای و از همه هم طلبکار هستی. یک مقدار مدارا، یک مقدار انعطاف، یک مقدار روح برادری، تعریف کردن از همدیگر، تشویق کردن، دفاع کردن از همدیگر، پیروزی تو پیروزی من است، شکست تو شکست من است. نه اینکه پیروزی تو شکست من و شکست تو پیروزی من باشد. دشمن از آدمهای بیخود و متوسط چهرهسازی میکند. ما از بچههای بسیار خوب به خاطر چنین چیزهایی از آن طرف احتیاط میکنیم. پیامبر(ص) از این طرف احتیاط میکرد. یکی از شاگردان امام صادق(ع) به جایی رفته و مناظره کرده است. از مدینه به بصره رفته و مناظره کرده و یک مکتب دیگر را به لحاظ علمی منکوب کرده و بعد که آمده امام صادق(ع) میدانند در جلسه چه گذشته است اما عمداً جلوی جمع میگویند فلانی میشود قشنگ تعریف کنی و بگویی که مناظره چطور انجام شد؟ میخواهم همه بشنوند. میخواهد او را جلوی جمع تشویق بکند و بقیه هم یاد بگیرند. در عین حال خیلی صریح از شاگردانش انتقاد هم میکرده است. یکی از شاگردان ایشان میگوید چرا به فلانی میگویید برود و مناظره بکند اما به من اجازه نمیدهید مناظره کنم؟ فرمودند برای این که او بلد است چطور با مخالف مناظره و بحث بکند اما جنابعالی بلد نیستی. او وقتی که طرف یک استدلالی میکند و نمیتواند جواب بدهد، نه عصبانی میشود و نه وا میدهد. بلکه با هوشیاری دوباره «اذا وقع یتیر»، وقتی میافتد دوباره اوج میگیرد و پرواز میکند. اما جنابعالی «اذا وقعت وقعت». وقتی میافتی دیگر افتادهای. ولی او دوباره اوج میگیرد. برای همین من اجازه میدهم مناظره بکند. به تو اجازه نمیدهم در حوزهی سینماگر و هنرمند هم همینطور است. به بعضیها نباید اجازه بدهی فیلم اسلامی بسازند. جان مادرت نساز. یا اسم آن را فیلم اسلامی نگذار. بعضی را باید هول بدهی و او را تشویق کنی و بگویی جلو برو. اینها مسائل آموزشی است. پس ما خط اباحهگری هنری و رسانهای و فرهنگی را نباید قبول کنیم. مبانی این تفکر این است که حق و باطل نه خیلی معلوم است و نه خیلی مهم است و آن چیزی که مهم است قدرت ماست. ما به قدرت برسیم و این قدرت حفظ بشود مهم است. همه خوب هستند. یک کسی که علیه پیامبر(ص) کتاب مینویسد هم خوب است چون بالاخره هنرمند و نویسنده و فرهنگی است. یک کسی از آن طرف فیلم میسازد و او هم خوب است. تو هم خوب هستی و او هم خوب است. همهی شما خوب هستید به شرطی که بگذارید ما بر سر کار باشیم. اگر نگذارید آن وقت همهی شما بد میشوید. به ارزشها اهانت میشود. میگوید بشود، به درک، به من که اهانت نشده است. به ارزشها اهانت شد. به درک. ما ارزش و غیر ارزش نداریم. مهم نیست. هنر و هنرمند را به ارزشی و غیر ارزشی تقسیم نکنید. سینما را به اسلامی و غیر اسلامی تقسیم نکنید. سینما، سینما است و هر اثری داشت، دارد. این طرز فکر منافع خودش را از ارزش دین خدا و مصالح مردم مهمتر میداند. این میگوید من از حق مهمتر هستم. این تفکر این را میگوید. این طرز فکر نسبت به منافع و منزلت خودش در طول تاریخ همیشه متعصب و غیرتی بوده و اجازه نمیدهند به منافع آنها کمترین جسارتی بشود اما در مسائلی که مربوط به حریم حق است خیلی لارژ هستند و چرتکهی مادی میاندازند. هیچ وقت چرتکهی معنوی و اخلاقی نیست و معیارها صرفاً مادی است. آن جریان متعصب صرفاً تکفیری هم هستند. ما در عرصهی هنر و سینما هم یک جریان تکفیری داریم. تکفیری هستند. هر کس طبق مذاق اینها فیلم نسازد تکفیر میشود. این جریان تکفیری هم یک خطر دیگر در عرصهی هنر اسلامی است. آن جریان اباحهگری هم یک خط است. ما با دو خطر مواجه هستیم. اما جریان سینمای مکتبی و انقلابی و هنر انقلاب اسلامی جریانی است که از یک طرف باید انتقادپذیر باشد و به تجربه و تخصص احترام بگذارد و تکنیک را به رسمیت بشناسد و نگوید تکنیک و صنعت ذاتاً غفلت است. این یعنی ترتیب تکنیک و صنعت را بده. بعد میخواهی بدون صنعت و تکنیک به عرصهی سینما بیایی. من نمیدانم میخواهی چه کار بکنی. بدون تکنیک و صنعت میخواهیم در عرصهی تکنیک و صنعت با دیگران رقابت کنیم. صنعت مساوی با غفلت است. اینها چه ربطی به مفاهیم اسلامی دارد؟ کجای اسلام این حرفها را زده است؟ آزاداندیشی دارد، طرفدار صادق آزادی بیان و رقابت سالم در عرصهی سینما و هنر باید باشیم. نباید دست بقیه را بگیریم و بگوییم همه بایستید که من میخواهم کار هنری بکنم. به شرط این که هیچ کس نه رقابت بکند و نه انتقاد بکند. من خودم تنهایی میخواهم سینمای اسلامی بسازم. گند میزنی. وقتی که نمیگذاری از تو انتقاد کنند گند میزنی. محیط سالم، محیط رشد، محیط رقابت و انتقاد است. این را بدانید که اگر ما کرسیها و میزهایی نداشته باشیم که بچه مسلمانها بنشینند فیلم و رمان همدیگر را نقد کنند، محترمانه همدیگر را نقد کنیم، به همدیگر احترام بگذاریم و نقدپذیر باشیم، اگر این کار را نکنیم رشد نمیکنیم و بالغ نمیشویم. باید ما آزادی توأم با اخلاق و منطق، آزادی که با قانون هم مدیریت بشود و هم حمایت بشود داشته باشیم ولی در عین حال نسبت به مرزهای مکتب و انقلاب کاملاً باید غیرت داشت. در زمان جنگ هم یک عده غیرت نداشتند و گفتند آمدند گرفتند که گرفتند. میگفتند ما و آنها ندارد. زمین، زمین خداست. اینها هم بندهی خدا هستند. اگر آنها هم گرفتند، گرفتهاند. اگر دست ما بود هم که بوده است. یک مدتی دست ما بوده و یک مدتی هم دست آنها باشد. همین حرفها را زدند که فلسطین رفت. همین حرفها را زدند که کشورهای اسلامی یکی یکی در این صد سال رفتند. چنانکه یک بخش عظیمی از این جامعه گفتند خیلی مهم نیست، چند صد هزار نفر خانواده در انقلاب فداکاری کردند و چند ده هزار خانواده در انقلاب زندان و تبعید و شکنجه و مشکلات دیدند و بقیه نگاه کردند. در جنگ هم چند صد هزار خانواده فداکاری کردند. یک عدهای هزینه پرداختند و یک عدهای هم هزینه نپرداختند. یک عده غیرت دارند و یک عده غیرت ندارند. در عرصهی سینما و هنر هم همین است. یکی میگوید یک کاری بکنیم که جایزه بدهند و تشویق کنند و کف بزنیم. تو برای من و من برای تو کف بزنیم و به همدیگر جایزه بدهیم. دشمن نداشته باشیم. ولیکن خدا و پیامبر(ص) و حق و باطل شد، شده و اگر نشد هم مهم نیست. اگر در یک اثر هنری ارزشهای اسلامی تحقیر شد، اگر مسخره شد خیلی مهم نیست. بچه مسلمان در عرصهی هنر هم که میآید اهل عقبنشینی و شرمندگی و انفعال در عرصهی عقاید و فرهنگ و اخلاق عمومی نیست. این انفعال یک اشتباه بزرگ استراتژیک است. علاوه بر این که یک فسق تئوریک است. هر دو هست. حد یقف هم ندارد. اگر به خط وادادگی رفتی که این ارزشهایی که پای آن این همه خون ریخته و هزاران سال است که انبیا صف بشر را بر سر این مسئله دو صف کردهاند. قرآن میگوید مردم با هم بودند. اما انبیا آمدند و آنها را دو دسته کردند. خیلی جالب است. چون یک وقتی میرسید که همه بر باطل اجماع داشتند. همه بت میپرستیدند. همه زنا و فساد و ربا و خشونت و آدمکشی و جنگ و زنده به گور کردن دختران را انجام میدادند و همه اتحاد داشتند. داشتند قشنگ با هم زندگی میکردند. پیغمبران آمدند و آنها را دو دسته کردند. گفتند این سبک زندگی شما آشغال است. به بشر توهین کردی؟ بله. از بشریت دفاع کردم. به توی بشر توهین کردم اما از بشریت و از انسانیت دفاع کردم. برای این که تو یک بشر صوری هستی. صورت بشر هستی. سیرت بشر کجاست؟ این تفکر میگوید صورت بشر کافی است. همه صورت بشر دارند. انبیا میگویند نهخیر، سیرت بشری لازم است و صورت بشر کافی نیست. از اینجا بود که مفهوم درگیری حق و باطل و جهاد و فداکاری به راه افتاد. امر به معروف و نهی از منکر اینطور است. ببینید امروز دوربین یکی از ابزار بسیار مؤثر برای امر به معروف و نهی از منکر است. منتها باید عقلانه و هنرمندانه باشد. امروز دوربین سلاحی برای جهاد علیه ظلم و بیعدالتی است. امروز دوربین قلمی برای گسترش تفکر توحیدی و جهانبینی الهی در برابر جهانبینیهای مادی است. دوربین و قلموی نقاش و هر ابزار هر هنری یک سلاحی است که میتواند حق را سرافراز کند یا باطل را سرافراز کند. معروف یا منکر را سرافراز کند. اگر وادادگی رفت و هدف جذب مطلق و تاکتیک و تأیید همه چیز شد در انتها همین آقای پاپ میشود. دیدید چه گفت؟ این یک حادثهی عجیبی بود. در تاریخ کاتولیک و پاپها سابقه نداشت که یک پاپ بیاید و اینطور حرف بزند حالا من عبارات آن را برای شما آوردهام تا بخوانم و ببینید عاقبت این نوع تفکر و وادادگیها که هدف فقط جذب است چیست. همه خوب هستید به شرطی که من رئیس شما باشم. بروید این را در سایتها ببینید. پریروز پاپ یک صحبتی کرد که خلاصهی آن این بود که گفت ما اعلام میکنیم دیگر جهنم را کلاً قبول نداریم و جهنم دروغ بوده و تا حالا نمیخواستیم بگوییم و این خلقت آدم و حوا هم صرفاً یک داستان بوده و اسطوره است و واقعیت ندارد. ما همجنسبازان را دوست داریم. اینها عین عبارات اوست. لیبرالها، کمونیستها، همجنسبازان همه خوب هستند. همهی ما خوب هستیم. همهی ما به بهشت میرویم. در عمل این کارها را میکردند اما تا حالا نشده بود که رهبر مسیحیان جهان رسماً این حرفها را بزند. بعد گفت انجیل هم خیلی کتاب قشنگی است ولی در بعضی از جاهای آن باید تجدید نظر کنیم. آن را که ما از قبل گفتیم تجدید نظر کنید. چون همان پدر شما را در آورد. نه انجیل حقیقی. تا به حال در تاریخ مسیحیت سابقه نداشت که پاپ اینطور حرف بزند. اینهایی که عرض کردم عین جملههای اوست. ما اعلام میکنیم که دیگر جهنم را قبول نداریم. همجنسبازها، لیبرالها، کمونیستها خوب هستند و همه را دوست داریم. یعنی کفر را به رسمیت شناخت. فساد و فسق را تأیید کرد و گفت اشکالی ندارد. گفت دیگر خدا قاضی نیست. ما نباید قضاوت بکنیم که چه کسی درست است و چه کسی باطل است. قضاوت معنی ندارد. خدا دیگر قاضی نیست. آدم و حوا هم فقط اسطوره و داستان بوده است. این حرفها را برای چه میزند؟ برای این که کلیسا در تاریخ تفتیش عقاید و جنگهای صلیبی و خشونت و شکنجه و کشتار آدمها و مجبور کردن مردم به مسیحی شدن داشته است. الان دیگر کسی به حرف آنها گوش نمیکند. حالا میبیند همجنسبازی تا داخل واتیکان آمده است. همهی آنها گرفتار هستند. چون افراط در جنست داشتهاند و گفتهاند ازدواج ضد معنویت است. نتیجهی آن نوع زهد کاتولیکی دروغین اباحهگری جنسی و فساد جنسی است و اینها از تفاوتهای اصلی مسیحیت با اسلام است. مذهبی که دستکاری شده و میگوید انسان گناهکار به دنیا میآید و اصل این است که همه گناهکار هستند الا آنهایی که صالح هستند و توبه کنند. مکتبی که میگوید همه الهی به دنیا میآید اسلام است. اینها فرق است. این حسن نیت نشان داد برای این که خشونتهای صلیبی را جبران بکند ولی نمیدانست راه بهتری از انکار محکمات دین هست. حد یقف ندارد و لذا امروز برای این که جذب کنند در کلیسا ازدواج همجنسبازها صورت میگیرد. این برای جذب است. جذب به چه چیزی؟ جذب به ما و نه جذب به دین. این مشکل در عرصهی هنر و فیلم در آنجا هم هست. در عرصهی سیاست هم هست. طبیعی است که هدف اصلی یک هنرمند و یک سینماگر جذب مخاطب باشد. ممکن است دو راه باشد. یکی این که نمیشود مردم را به ارزشها جذب کرد. اول عرائض عرض کردیم که خیلی خوب هم میتوان آنها را به ارزشها جذب کرد. چون این ارزشها فطری است. راه دوم این که برای جذب مخاطب لازم نیست ما لزوماً این مرز ارزش و ضد ارزش را خیلی محکم کنیم و بگوییم همه خوب هستند. برای چه؟ برای این که میخواهیم جذب کنیم. به چه چیزی میخواهیم جذب کنیم؟ یک وقت هنرمند میگوید میخواهم همه را جذب خودم بکنم. یک وقت میگوید میخواهم جذب حق بکنم. میخواهی از طریق هنر خود مردم را جذب حق و خدا بکنی یا میخواهی مجذوب خودت بشوند؟ این تفاوت جذابیت مکتبی و جذابیت مشرکانه است. میخواهی یک کاری کنی که برای تو کف بزنند ولو این که بگویی جهنم هم دروغ است و بگویی ارزش و ضد ارزش مساوی هستند، یا میخواهی یک کاری بکنی که مردم به حقیقت الهی به روش هنرمندانه جذب بشوند. اینها دو مسیر است. خط مقاومت و حساسیت، یعنی از یک طرف سعهی صدر و آزاداندیشی و نقدپذیری را با یقین و غیرت ایمانی و حساسیت اخلاقی و امر به معروف و نهی از منکر ترکیب بکنی. از آن طرف خط اهانت به ارزشهای الهی ادامه دارد و خط مقاومت و حساسیت باید در عرصهی هنر و سینما در سطح جهان ادامه داشته باشد و تقویت بشود. و الا ما با خطر ارتجاع پس از انقلاب مواجه میشویم که این خطر همهی انقلابها را تهدید میکند و بزرگترین انقلابها را به زانو در آورده است. چون هدف آنها سر قدرت ماندن و جذب کردن شده است. یادشان رفته که ما وسیله بودیم و هدف مکتب بود. کم کم میگویند ما هدف هستیم و مکتب وسیله است. این استفادهی ابزاری از دین میشود. اصلاً دین دولتی دقیقاً همین است. دین دولتی دقیقاً یعنی دین را طوری تفسیر کن که همه خوششان بیاید و دولت برقرار باشد. دولت دینی بر عکس این است. میگوید دولت و قدرت من هدف نیست، بلکه وسیله است. ما فدای دین هستیم. ولی دین را درست و عاقلانه و با سعهی صدر مطرح بکن. اما بدان که تو وسیله هستی و آن هدف است. این بخش عرضم را با این عبارت جمعبندی بکنم. آنچه که ارتجاع به ارزشهای ماقبل انقلاب و غیر انقلابی را در عرصهی سینما و هنر، یعنی بازگشت به سینمای قبل از انقلاب که امروز کسانی به شکل دیگری آن را ترویج میکنند و گاهی آدمهایش هم همان آدمها هستند، چون نسل ما اینها را ندیده است. بعضی از اینها در زمان شاه فیلمهای کثیف بازی میکردند. نسل ما که اینها را ندیده است. الان میبینی طرف در فیلمهای الان استاد اخلاق است و حرفهای خیلی قشنگ میزند و الا بعضی از همینها، کارگردانها و فیلمسازان و هنرپیشههایی هستند که زمان شاه فیلمهای لجن بازی میکردند. بعضی از آنها اصلاح شدند و قدمشان روی چشم است ولی بعضی از آنها اینطور نیستند و میخواهند همان حرفها را با ادای دیگری بزنند. خطر ارتجاع به سینمای فیلم فارسی به شکلهای مختلف آن در قبل از انقلاب، ما و شما را تهدید میکند. آنچه که تفکر سینمای فجر انقلابی و نه فجر قلابی، تفکر عماری را تهدید میکند چیست؟ بیحس شدن شماست. بیتفاوت شدن، بیطرف شدن، مساوی دیدن همهی شعارها، ممکن دیدن همهی اتفاقات، یکی دین معروف و منکر، نسبی خواندن حق و باطل، اعتباری دیدن عزت و ذلت، شبیه دیدن عدل و ظلم، از یاد بردن آن همه فداکاریها که برای همین مرزبندیها صورت گرفت، آسان دیدن عقبگردها و وادادگیها، پیر شدن روح انقلابی، از یاد بردن دشمنیها، جابجایی وسیله و هدف، لبخند تسلیم زدن به فرعون و قارون و نمرود و به آنهایی که از قبل فساد را در جامعه تئوریزه میکردند، مذبوحانه دیدن مقاومت، محال دیدن مقاومت، تجربه نگرفتن از ریاکاریها و توطئهگریها است و راه درست ترکیب غیرت انقلابی با آزاداندیشی منطقی است. نه تعصب تکفیری و نه وادادگی لیبرالی. نکتهی دومی که میخواهم خدمت شما عرض کنم این است که وقتی از سینمای اسلامی یعنی ترکیب سینما و اسلام بحث میکنیم دو جریان داریم. همانهایی که میگفتند جمهوری اسلامی نمیشود و میگفتند جمهوریت یک مفهوم مدرن است و اسلام سنت است و چطور میخواهید با هم قاطی کنید. در مورد انقلاب اسلامی میگفتند انقلاب یک مفهوم مدرن است و اسلام سنت است، در مورد سینمای اسلامی هم همینطور است. از دو طرف این حرف زده شده است. یکی آنهایی که اساساً با سینما مشکل دارند و فکر میکنند سینما و هنر مطلقاً کفر ذاتی دارد، همانطور که راجع به انقلاب و جمهوریت و راجع بسیاری از این مسائل گفتند و یک عده هم آنهایی هستند که با دین و اسلام مشکل دارند. میخواهند دین در حاشیه بماند. میگویند اگر شما گفتی حکومت اسلامی و پارلمان در چهارچوب اسلام، سینما در چهارچوب اسلام، تکنولوژی و صنعت با مدیریت اسلامی، در واقع میخواهی اسلام را از حاشیه به متن بیاوری. اینها میخواهند اسلام و دین غارنشین باشد و در حاشیهی تاریخ باشد. لذا شما میخواهی وارد عرصهی سینمای اسلامی بشوی، مشکل است اما ممکن است. کسی که میگوید ناممکن است به تو میگوید کل عرصهی سینما و رسانه را به دشمن وا بگذار و تلاش تو مذبوحانه است. تو علیه ذات سینما اقدام میکنی. این حرف هم غلط است و هم مضر است. اما هشدارهایی که دادند که مراقب باشید این سینمای موجود، این نحوهی پیشبرد و مدیریت تکنولوژی، این نحوهی جمهوریت و صحبت کردن از دموکراسی با مفاهیم اساسی اسلام و توحید سازگار نیست که این حرف درست است. یک وقت میگویی سینمای موجود، اتاق فرمان این سینما در اختیار جبههی کفر است و سینما اسلامی، مکتبی و انقلابی ساختن بسیار مشکل است. این حرف درست است. یک وقت میگویی سینما ذاتاً دینی و اسلامی نمیشود و ذات آن اومانیستی است، تشکیل حکومت ذاتاً دین را سکولاریزه میکند، اینها هم یک حرف نادرست است و هم خطرناک است. معنی این واگذاشتن همه چیز به آنهاست. اصلاً بهترین روش کلاهبرداری برای تزریق سکولاریزم در ذهن بچه مسلمانها همین است که اینجا عرصهی شما نیست. هر تلاش شما در عرصهی سینما یا سیاست یا تکنولوژی یا رقابت و انتخابات مذبوحانه است. انگار تا قبل از این که انتخابات یا سینما نبوده فسق و فجور هم نبوده است و گناهان جدیدی در مدرنیته اختراع شده است. هیچ گناه جدیدی در مدرنیته اختراع نشده و همهی گناهها تکراری است. ابزار تغییر کرده است. گناه جدیدی و گناه مدرنی وجود ندارد. همهی گناهان سنتی هستند. ابزار تغییر میکند. همانطور که در سیاست رفتن و سالم ماندن مشکل است اما ممکن است، همانطور که در بازار اقتصاد و تجارت رفتن و سالم ماندن مشکل است اما ممکن است، در عرصهی سینما و هنر آمدن و سالم ماندن مشکل است اما ممکن است. مشکل است و مطالعات وسیع اسلامی میخواهد. باید بدانی مفهوم عشق، جبر، دوستی، مدارا، جنگ، صلح، اقتصاد، رفاه و عدالت در اسلام چه تعریفی دارد. نمیدانی و خیال میکنی میدانی. مطالعات اسلامی نداری. حداقل یک دوره کتابهای مطهری و مصباح و جوادی آملی را باید بخوانی و با این مفاهیم اجمالاً آشنا بشوی. قرآن را بلد نیستی از رو بخوانی. یک دور نهجالبلاغه را نخواندهای. چطور میخواهی سینمای اسلامی و هنر اسلامی و تکنولوژی اسلامی را بسازی یا از آن حرف بزنی؟ باید بدانی اسلام چیست. بعد یک موهوماتی که یک کسان دیگری به اسم اخلاق و معنویت میگویند را به اسم اسلام قالب میکنی. فیلم اسلامی میسازی و خیال میکنی دائم باید بروی با علم و کتل و شبیهسازی و شبیهخوانی کار بکنی. در این ایام عزاداری هر چه فیلم مذهبی پخش میکنند در حسینیه و مسجد و علم و کتل است. اصلاً ما در اسلام علم و کتل نداریم. علم و کتل یک کار بشری است که در رابطه با این مسئله صورت گرفته است. کجای قرآن و حدیث این حرفهاست؟ قرآن و حدیث سراسر از توحید شروع میشود و تا هستیشناسی و انسانشناسی هست. از اینها هیچ نمیدانی و بعد به عرصهی معنویت وارد میشوی و میبینی طرف در فیلم خود معنویت بودایی را به جای معنویت اسلامی مطرح میکند. اخلاق میگوید و اخلاق مسیحی و کاتولیک را به جای اخلاق اسلامی میگوید. پس یکی مطالعات قوی اسلامی است. دو، ارادهی قوی برای حفظ است. این که رهبری به دوستان شما که سال قبل پیش ایشان رفته بودند، گفت همین است. یکی از دوستان گفته بود سینما اسب چموشی است و نمیتوان از آن سواری گرفت. ایشان گفته بود تا سوارش چه کسی باشد. این خیلی مهم است و حرف درستی است. یکی میگوید این اسب ذاتاً چموش است و نمیشود سوار آن شد. یک جواب هم این است که بله، چموش است. اقتصاد هم چموش است، سیاست هم چموش است، شهوت هم چموش است، منتها آدم و قوی باش و آن را کنترل کن. تا سوارش چه کسی باشد. ایشان گفته بود یکی مسئلهی مطالعات فرهنگ است و یکی هم مسئلهی تهذیب نفس است. ایشان در آن جمع گفته بود اگر میخواهی سینمای اسلامی بسازی باید نماز شب بخوانی. من چون نمیخواهم سینمای اسلامی بسازم گاهی نماز صبح من هم قضا میشود. منتها شما باید نماز شب هم بخوانید. چون یک بعد آگاهی و مطالعات اسلامی است و یک بعد هم اراده و شخصیت است. آدم به یک جمعی میرود و میبیند 80 درصد اینها دین ندارند. نماز نمیخوانند، روزه نمیگیرند، همه با هم رفیق هستند و دوست دختر و پسر نمیفهمند، شراب میخورد، همه کار میکند، در مورد خدا و پیامبر(ص) جوک میگوید و مسخره میکند، در این جمع ماندن و سالم ماندن سخت است. درگیر و تکفیر شدن و دعوا کردن هم که راه حل نیست. این سخت است که در این عرصه بمانی و به لحاظ فکری و روحی سالم بمانی. بله، مگر در بازار کسی که چک و سفته دارد وسوسه ندارد؟ او هم وسوسه میشود که در فلان جا رشوه بدهد، اختلاس کند، گران بفروشد، ارزان بخرد، کلاه این را بردارد. آن وسوسهی تاجران است. در این عرصه هم وسوسهی سینماگران است. وسوسههای مخصوص خودش است. در آخوندها وسوسههای آخوندی هست. دنیای آنها شکل آخرت است. قیافهی آخرتی دارد. مثلاً میخواهد مقامش از دیگری بالا برود، میگوید من میل ندارم ولی برای خدا و به خاطر خدا این کار را باید بکنم. اسم خدا را روی آن میگذارد. در دانشگاه یک تیپ دیگری هستند. بالاخره این مسائل هست. بنابراین اینهایی که ترکیب میکنند و میگویند سینمای غرب، لذت و صنعت و غفلت و تکنیک و نفسانیت و عقلانیت را با هم قاطی میکند باید بدانند که حکم اینها با هم فرق دارد. اولاً نفسانیت با عقلانیت فرق میکند. من دیدهام که بعضیها در تعابیر خود عقلانیت را هم یک مفهوم غیر اسلامی تفسیر میکنند. خیال میکنند هر جا عقلانیت است سکولاریزم است. لذت و صنعت و تکنیک و عقلانیت را کنار غفلت و نفسانیت میآورد. اینطور نگاه کردن به مسائل غلط است. در هر عرصهای از جمله عرصهی هنر و سینما میتواند مظروف بد باشد و ظرف هم بد باشد. یعنی زباله را در سطل زباله بریزی و تحویل بدهی. یعنی یک اثر هنری حال به هم زن که محتوای آن کثیف است و قالب آن هم ضعیف است. ممکن است ظرف خوب باشد و مظروف هم خوب باشد که این همان ایدهآل است. ظرف تمیز و مظروف خوب و عالی باشد که این خیلی کم باشد. میتواند ظرف تمیز باشد و مظروف بد باشد. یعنی طرف در یک قالب بسیار زیبای سینمایی و هنری خرافات و چرندیات و انواع محتواهای کثیف را به ما هدیه کند. مثل این که یک نفر برای حضرت امیر(ع) رشوه آورد و گفت این هدیه است. امام فرمودند یک چیزی آوردهای که سرش را با قی مار بستهای. به او گفتند خدا مرگت بدهد. این که برای من آوردهای رشوه است یا هدیه است یا صدقه است؟ هر کدام را بگویی غلط کردی که برای من آوردی. یکی هم ظرف تمیز و مظروف کثیف است. یعنی میبینی زیباترین فیلم را آورده که میخکوب شدهای و نمیتوانی بلند بشوی و باید این فیلم را ببینی، جلسهی بعد را هم باید ببینی. این ظرف زیباست. حالا مظروف چیست؟ در مظروف لابلای عسل زهر ریخته است. یک فساد فکری و یک فساد اخلاقی را در حلق تو میریزد. از این طرف هم این سومی در دنیا رایج است. عسل دارد، زهر هم دارد. اما از این طرف هم مشکل ما گاهی مظروف خوب و ظرف بد است. یعنی بهترین عسل را در یک ظرف کثیف شکسته میریزی که وقتی نگاه کسی به این ظرف میافتد دیگر حال ندارد مظروف را بردارد. این بحث فرم و متحوا است. البته من قبول دارم که تکنیک و صنعت یک جاهایی در محتوا دخالت میکند. منتها این باید دقیق مشخص بشود. نباید کلیگویی بکنیم. تحمیل فرم و ابزار بر محتوا یک بحث است. یک وقت میگویی فرم را در خدمت محتوا بگیر. اینها با هم فرق میکنند. همان نسبتی که بین جمهوریت و اسلامیت در فلسفهی سیاسی هست به یک معنا بین همین تکنیک سینما و صنعت با مفاهیم اسلامی هم هست. در عرصهی مفاهیم اسلامی وقتی میگویی سینمای اسلامی، این که عرض کردم سوژه به مثابهی سوژهی سینمایی دست کم در چهار سطح مفاهیم اسلامی قابلیت برای سوژهی سینمایی دارند. یکی از آنها تاریخ دینی است که همین قصص انبیا و اولیا و تاریخ صدر اسلام است که خیلی هم مهم و اثرگذار است. یکی حوزهی شناخت و معارف دین است. بسیاری از آیات و روایات انسان را تعریف میکند، جهان را تعریف میکند، مرگ و زندگی و سعادت و شقاوت را تعریف میکند. خیلی از آثار هنری از یک کاریکاتور تا یک فیلم میتواند در خدمت تبیین این مفاهیم باشد. یعنی وقتی طرف فیلم را میبیند نگاه مادی و الحادی او به انسان و زندگی به یک نگاه لطیف معنوی و توحیدی تبدیل بشود. نگاه او به مرگ تغییر کند. نگاه او به زندگی عوض بشود. این یک سطح است که هزاران آیه و حدیث در این باب داریم که باید درست فهمیده بشود. هر کدام از اینها موضوع صد فیلم است. ردهی بعد، ردهی اخلاقیات و ارزشهای اخلاقی اسلام است. این همه توضیح میدهند که چه اخلاقی اخلاق اسلامی است. مثلاً میفرماید کسانی که سخاوت ندارند ایمان ندارند. در حالی که ما اصلاً اینها را در محاسبات خود دخالت نمیدهیم. یعنی از نظر ما یک کسی میتواند مذهبی باشد چون به حرم امام رضا(ع) رفته و به مکه و کربلا میرود و در عین حال کاملاً خسیس باشد. پیامبر(ص) و امام این را قبول ندارند و میگویند کسانی که نمیتوانند به بقیه کمک بکنند مؤمن نیستند. اینها به لحاظ شناسنامهای و فقهی و حقوقی در دنیا مسلمان حساب میشوند اما پیش خداوند و در آخرت مسلمان نیستند. حالا یک فیلمی بسازید که این مسئلهی خست را به توحید گره بزند و این را به درستی بیان کند که وقتی طرف این فیلم را دید و بیرون آمد از هر چه آدم خسیس هست حالش به هم بخورد. این یک سینمای اسلامی میشود. وفا را در یک فیلم با نگاه اسلامی جا بیندازی. گذشت را در یک فیلم جا بیندازی. حوزهی اخلاقیات پر از این مفاهیم و ارزشهای اخلاقی است. سوم رفتارسازی و سبک زندگی است. هیچ چیز به اندازهی فیلم امروز نمیتواند در سبک زندگی جامعهی ما اصلاحات ایجاد کند. همانطور که از طریق همین سینما سبک زندگی ما هدف قرار گرفته است. ما آنقدر اشکالات داریم. الان ازدواجهای ما غلط است، طلاقهای ما غلط است، عزاداریهای ما غلط است، مجلس عروسی ما غلط است. من یک وقت عرض کردم که گاهی آدم فکر میکند این روایات را ما میبینیم و درست خلاف آن را عمل میکنیم و با برنامه هم این کار را میکنیم. میگوید کسی که از دنیا رفته تا سه روز و یا یک هفته برای بستگانش غذا ببرید. همهی ما میریزم بر سر خانوادهی میت و تا یک هفته باید به ما غذا بدهد. در روایت میفرماید اگر همسر کسی فوت کرد این وفاداری نیست که دیگر تا آخر عمر ازدواج نکند. ما خیال میکنیم این وفاداری است. خیال میکنیم اگر کسی بعد از فوت همسرش ازدواج کرد خائن است. دیدهاید در عزاداریها الان چقدر گل میخرند؟ در هر عزداری چند میلیون تومان گل میخرند و میدهند که کل آن هم بدعت است و هم هیچ فایدهای برای میت و کسی ندارد و فقط ضرر است. همه را هم به دور میریزند. میلیونها تومان پول میدهند اصلاً ما در اسلام گل روی قبر گذاشتن نداریم. میدانید به جای آن چه میگویند؟ یک، برای میت استغفار بکنید و نماز بخوانید و دعا بکنید. برای او و از طرف او صدقه بدهید و فقیران و گرسنگان را به نیت او سیر کنید و غذا بدهید. یعنی به بشر کمک کن. به خاطر او و به خاطر خدا به آدمهای زنده کمک کن. این به او میرسد. از او به نیکی و خیر یاد کنید اما مبالغه نکنید. دیدهاید در مجالس ختم میگوید او بهترین آدم دنیا بوده است و ما تا حالا او را نشناخته بودیم. در روایت داریم این هم خلاف است. این که کسی از دنیا برود و علیه او شروع به حرف زدن بکنند هم خلاف و بد است. فرمود «اذکروا مؤتاکم بالخیر...». اصلاً ما این که روی قبر گل بگذاریم نداریم. اینها را از درون همین فیلمها و از غربیها یاد گرفتند. گفتند فاتحه بخوانید، برای او طلب رحمت بکنید، برای او نماز وحشت بخوانید، صدقه بدهید، کمک کنید و بعد گفتهاند به یتیمان و همسر و خانوادهاش برسید و مشکلات آنها را حل کنید. تا یک هفته برای آنها غذا ببرید. چون آنها الان پریشان هستند. حالا اینجا مردم تا یک هفته به خانهی او میروند. اصلاً شما عزاداریهای ما را نگاه کنید، عروسیهای ما را نگاه کنید، معامله و خرید و فروش ما را نگاه کنید. در روایت میفرماید بازار اسلامی سه مشخصه دارد که در آن دروغ نمیگویند، چانه نمیزنند، قسم نمیخورند. عین بازارهای ماست. دروغ میگویند، قسم میخورند، همه هم چانه میزنند. این سبک زندگی ما خیلی مشکل دارد. سبک زندگی عقلانی، اخلاقی اسلام که بزرگترین سوژه برای هزاران هزار فیلم است که با مخاطب جهانی ساخته بشود. یا حتی گاهی معنای یک عبادتی را نمیفهمیم. یک وقت مکه بودیم و در خانهی خدا یک خانمی آمد و گفت من نمیفهمم این که باید دور این خانه بچرخیم یعنی چه؟ برای چه میچرخیم؟ گفتم خانم این را باید قبل از این که بیایی سوال کنی نه حالا که به اینجا آمدهای. بعد گفتم اگر به شما توضیح ندهم شما نمیفهمی وقتی که دور یک چیزی میچرخی یعنی چه؟ تو از این هیچ سیگنال عشقی نمیفهمی؟ اصلاً به ذهن شما خطور نکرده که این یک نوع عشقبازی است؟ که هفت بار دورش میچرخی انگار که میگویی دور تو میگردم. این را هم شما نفهمیدی؟ حالا اگر کسی بیاید مفاهیم عبادی اسلام را در یک فیلم درست مطرح کند، مسئلهی رمی جمرات، مسئلهی طواف، مسئلهی ذبح، ابراهیم پدر ایمان یا یک کسی بیاید قضیهی حضرت موسی را بپردازد. پیامبری که بیشترین بار نام او در قرآن آمده حضرت موسی است. یکی از علتهای آن این است که یک هجرت بزرگ اجتماعی تاریخی و تمدنسازی توحیدی کرده است. بیشترین نام در قرآن از حضرت موسی آمده است. میفرماید «فیه ذکرکم». حضرت یوسف همینطور است. تاریخ اینها لازم است اما کافی نیست. حضرت یوسف مظهر تقوای جنسی است. آموزش تقوای جنسی به بشر است. دیگر موقعیت به خوبی حضرت یوسف گیر کسی نمیآید که ملکه دربها را بسته و هفت درب را قفل کرده و آرایش کرده و هیچ کس هم نیست و بعد هم میگوید بیا و این فرار میکند. باز او به دنبال این میافتد و یقهاش را میگیرد و لباسش را پاره میکند. بعد این را میگیرند و متهم میکنند و به زندان میرود. تا آخر میگوید خدایا زندان را ترجیح میدهم بر آنچه که من را به آن دعوت میکنند. خداوند قضیهی حضرت یوسف را میآورد که دست کم برای آموزش تقوای جنسی به کل بشر است. هر پیامبری اینطور است. قضیهی قارون هم همین است. قارون ثروتمند شده است. میدانید که مذهبی هم بوده و ملحد نبوده است. یک مذهبی سرمایهدار بوده و بعد هم میگوید اینها تخصص خودم است. قرآن میفرماید که او گفت اینها علم «من عندی» است. تخصص خودم است. همهی چشمها متوجه او شد. قرآن میفرماید همه گفتند کاش ما به جای او بودیم و الگو شد. بعد که «خسو الارض» شد خدا گفت در دریا نه، بلکه در همین خشکی تو را غرق میکنم. وقتی به زیر زمین رفت همان مردم گفتند خوب شد ما جای او نبودیم. اینها داستان نیست. اینها واقعیتهایی است که همین الان هم در جریان است. اگر بتوانی نوع نگاه آدمها را به حق و تکلیف تغییر بدهی، اگر بتوانی یک فیلمی بسازی که فردا در بازار دروغ و کلاهبرداری کمتر بشود یک سینمای دینی است. فیلمی ساختی و با آن طلاق را پایین آوردی، اعتیاد به مواد مخدر را شکستی، طرح سوالی کردی و پاسخی دادی، تمام آن چیزهایی که اسلام به عنوان ضد ارزش میشناسد را تضعیف کردی و توانستی ارزشها را احیا بکنی، اینها مسائل مهمی است و همان تبدیل ماده به معناست. ارتباط طبیعت و ماورای طبیعت را درست برقرار کردن است. این سینمای دینی میشود. مأموریت سینمای دینی این است که ارتباط طبیعت و ماورای طبیعت را برقرار کند. مصادیق حقوق شرعی اجتماعی را به مردم آموزش بدهد و اینقدر ما در روایات از این مسائل داریم که من فقط چند نمونه از آنها را عرض میکنم.
هشتگهای موضوعی
مطالب مرتبط